معنی استون هنج

حل جدول

استون هنج

از بناهای سنگی مردم باستان در انگلستان

فرهنگ فارسی هوشیار

هنج

(اسم) درترکیب بمعنی هنجنده آید: کمند عدو هنج از بهر کین فروهشته چون اژدهایی ززین. (لبیبی)

لغت نامه دهخدا

هنج

هنج. [هََ] (اِمص) به معنی کشیدن باشد و امر به این معنی هم هست یعنی بکش. || به معنی انداختن هم گفته اند. || (ص) دو چیز را نیز گویند که بحسب کیفیت یک قدر داشته باشند، همچو آوازی که با سازی کوک شده باشد. || دو شخص که بر یک قصد و یک عزم و یک اراده باشند. (برهان).


استون

استون. [] (اِ) بزبان گیلی اذخر را گویند و بدان دست شویند.

استون. [اُ] (اِ) بالار. ستون. (برهان). عماد. ساریه. (منتهی الارب). مخفف آن اُسْتُن. (جهانگیری). رجوع به استن شود. و معرب آن اسطوانه است:
چارعنصر چاراستون قویست
که بر ایشان سقف دنیا مستویست.
مولوی.


گوشت هنج

گوشت هنج. [هََ] (اِ مرکب) گوشت هنگ. قلابی که بدان گوشت از دیگ بیرون آورند. (رشیدی). گوشت آهنگ. گوشت آهنج.گوشت ربا. || غلیواج. (رشیدی). گوشت ربا.


استون آباد

استون آباد. [اُ] (اِخ) موضعی در انزان هزارجریب. (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 79 و 125 بخش انگلیسی). و رجوع به استناباد شود.

فرهنگ عمید

هنج

هنجیدن
هنجنده، کشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کمندی عدو‌هنج از بهر کین / فرو‌هشته چون اژدهایی ز زین (لبیبی: شاعران بی‌دیوان: ۴۸۸)،


استون

مایعی بی‌رنگ، فرّار، و قابل اشتعال که از تقطیر املاح اسیداستیک به‌دست می‌آید و در تهیۀ رنگ و لاک به کار می‌رود. بسیاری از مواد را در خود حل می‌کند و به همین دلیل در پاک کردن لاک ناخن از آن استفاده می‌شود،

ستون

فرهنگ معین

استون

(اُ) [په.] (اِ.) ستون، پایه.

فارسی به عربی

استون

اسیتون


در هنج

ابتلاع

سخن بزرگان

استون

اندیشیدن تا زمانی که با عمل همراه نباشد، خلاقانه نیست.

شجاعت داشته باش تا با حقیقت روبرو شوی.

گویش مازندرانی

ار هنج

راه آب زیرزمینی

معادل ابجد

استون هنج

575

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری